دانلود سریال قورباغه

دانلود سریال قورباغه

دانلود سریال قورباغه

دانلود سریال قورباغه

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

- CESAR 2020: Florence Foresti "من اجازه نمی دهم سانسور برقرار شود" -
او در دفاتر خود در قلب Marais پاریس ، یک میکروفون کارائوکه صورتی پاستلی را که از دخترش خورده است ، می گیرد و نمایش را انجام می دهد و تشویق های از پیش ضبط شده را تحریک می کند. در تاریخ 28 فوریه ، در صحنه سزار که برای دومین بار ارائه می شود ، هیچ دکمه ای برای ایجاد توهم بین دو دریچه وجود نخواهد داشت. مهمتر از همه ، هنگام پاسخ به سوالات ما ، او تصور می کند که این مراسم در یک زمینه پرتنش و بی سابقه ، بین استعفای اخیر هیئت مدیره آکادمی به مدت طولانی توسط آلن ترزیان و اعتراضات شدید علیه دوازده نامزدی که توسط J'Accuse پولانسکی به دست آمد. ده سال بعد از دیکنک ، اسکناس جدید اولیویه ون هوفشتات ، اسکناس لاکی ، اسنادی که ما عادت داریم آن را به عنوان ملکه طنز فرانسه ارائه دهیم ، به لحن نقدی که باعث شهرت وی شده است اعتماد می کند. توسط رافائل کلیرفوند. عکس: © Vincent Ferrané / Modds / Canal +
 
نظر شما به عنوان طرفدار شماره 1 ریکی ژرویس در مورد مونولوگ گلدن گلوب وی چیست؟
خوب ، من ساعت 8 صبح روی آن پریدم ، هنوز جرات دیدن زنده آن را نداشتم. فکر می کردم دریچه ها شگفت انگیز هستند ، اما او کمی از زمان های دیگر بدتر بود. او را استرس دیدم. با توجه به زمان طبیعی ... او شاید از "بوق زدن" می ترسید ، خیلی زود می رفت.
 
برای او آسان تر است که جلوتر برود؟
بله ، اول از همه به این دلیل که داشتن یک شوخ طبعی که لزوماً توافقی نباشد ، یک استعداد است ، علاوه بر این او یک انگلیسی است ، او می تواند نگاهی دورتر به شکست های نمایشگاه های آمریکا داشته باشد. مثل اینکه او حق چنین کاری را دارد. و سپس او در سیستم هالیوود نیست ، او خودآموز است به این معنا که همه کارهایی را که باید انجام دهد را خودش انجام می دهد ، این کمی شبیه الکساندر استیر با ماست. من می دانم که این یکی از شرایط برگزاری یک مراسم خوب است: اگر بیش از حد در سیستم باشید ، اگر بیش از حد به عوامل ، مدیران انتخاب بازیگران وابسته باشید ، که خودتان فیلم تولید کنید ... ظرافت در حالی که ما به عنوان یک طنزپرداز این نوع استقلال را داریم: ما خودمان را در صحنه تنها کرده ایم و ناگهان آزادی صدا داریم.
 
آیا شما در سیستم سینمای فرانسه احساس نمی کنید؟
اوه نه، به هیچ عنوان. احساس نمی کنم در هیچ خانواده ای باشم ، گاهی اوقات همین مسئله زندگی را برای من دشوار می کند ، اما این چیزی است که دوست دارم. سینما برای من بسیار نادر است. وقتی به من پیشنهاد کارگردانی یا نوشتن می شود ، من رد می کنم زیرا در آن قالب چیزی برای گفتن ندارم. آیا باید کمدی عاشقانه درباره جوجه 45 ساله بدون فرزند و غیره بنویسم. ؟ اگر سفارش باشد ، نه ، به من نمی رسد. من واقعاً باید داستانی برای گفتن داشته باشم. حالا ، فکر می کنم آنچه باید بگویم بیشتر مناسب صحنه ، تقلید مسخره انگیز است ...


 
تنها فیلمی که شما در نوشتن آن همکاری کرده اید ، هالیوو است. تجربه ناامیدکننده؟
بگذارید بگوییم اشتباهات زیادی وجود داشت ، اصلی ترین مورد اعتماد نکردن به من است. اگر به خودم اعتماد داشتم ، فیلم کاملاً همانطور نبود. احساس می کردم مبتدی هستم و این تنها درسی است که از این شغل آموخته ام: شما فقط باید به خود گوش دهید ، حتی اگر این به معنای اشتباه باشد.
 
تیراندازی در لس آنجلس چگونه بود؟
بسیار متفاوت از فرانسه ، ما خیلی سریع کار کردیم ، کار سختی بود ... قوانینی وجود دارد و همه از آنها پیروی می کنند. ما مردم کوچک فرانسه در تلاش برای شورش بودیم اما شما نمی توانید در ایالات متحده شورش کنید ، نمی توانید بیرون از جعبه قدم بزنید ، این همان چیزی است که کمی دلگیر است. کمی ادویه ندارد. هر زمان که به اسلحه های تقلبی شلیک می کنید ، "جلسات ایمنی" دارید. ما سعی کردیم آنها را بخندانیم اما ما مسخره شدیم ، بچه ها نمی خندیدند! (تقلید از لهجه): "تو می خواهی با اسلحه شلیک کنی ، این یک اسلحه ساختگی است ..." من می فهمم که چرا ریکی Gervais در برابر آمریکایی ها لذت می برد: این است که چیزهای زیادی وجود دارد که آنها شوخی نمی کنند
 
درگیری تمدن ها با یک بلژیکی مانند اولیویه ون هوفشتات از شدت کمتری برخوردار است؟
بله ، گرچه ما اغلب با اولیویه یکدیگر را درک نمی کنیم. گاهی اوقات وقتی او با من صحبت می کند یا من متن او را می خوانم ، چیزی نمی فهمم اما وقتی می بینم نتیجه همه چیز مشخص می شود! بلژیکی ها جرات خلاقیت دارند ، هیچ مانعی ندارند. خوبه. در واقع ، آنها خزنده را دوست دارند ، ما خیلی زیاد نیستیم. ما بین زیبایی شناسی آمریکا و پالایش فرانسه درگیر هستیم. ما سعی می کنیم کمدی ها را کمی صیقل زده کنیم ، جایی که آنها در زشت ، قدیمی و کثیف غرق می شوند ... همه چیز کثیف است اما در نهایت زیبا می شود.
 
و مانند Dikkenek ، در Lucky شما بازی می کنید ...
یک پلیس. نه ، اما من به آن عادت کرده ام! به من لزبین ، پلیس ، گاهی اوقات کمی م stسسه گیر افتاده پیشنهاد می شود. همیشه کمی یکسان است و من می فهمم ، من قصد بازی در نقش یک شاهزاده خانم شکننده را ندارم ... درست است که این چیزی نیست که من الهام می گیرم وقتی ما 

مرا می بیند با گفتن این حرف ، هنوز با آن اسلحه ای که به کمربندم چسبیده است خودم را کمی مسخره می دانم. او که او را می خنداند. روز اول تیراندازی ، او همیشه باعث می شود من با یک صحنه با اسلحه شروع کنم. فاجعه بار است ، هر وقت از آسیب دیدن می ترسم و صدمه می بینم چون نمی دانم چگونه تظاهر کنم ، بنابراین واقعاً ضربه می زنم ... من یک پلیس را می مکم.


 
در بلژیک تیراندازی کردید؟
نه ، ما همه چیز را در حومه بزرگ پاریس شلیک کردیم. یک نکته برجسته وجود داشت ، این [هشدار اسپویلر] صحنه ای است که در انتها موتورخانه را می سوزانیم ، برای یک بار دیگر "جلسه ایمنی" برگزار نشد (با خنده). همه ما چند شعبه با شعله های آتش فاصله داشتیم. همه از نفس افتادند و بنفش تمام شدند.
 
لحظات ظریف دیگر؟
ما در حومه گرم شهر تیراندازی کردیم و سنگسار شدیم. در یک لحظه در توالت پنهان شدم ، مجبور شدم مجموعه را ترک کنم! فکر نمی کنم در ایالات متحده چنین اتفاقی بیفتد.
 
شما با یک مدرسه خصوصی فیلم سازی در لیون ، ARFIS شروع کردید ، چه چیزی برای شما باقی مانده است؟
این همان ابتدای کار بود ، من بچه بودم. ما بیست نفر در مدرسه بودیم اما عالی بود. من در فیلمبرداری دستیار کارگردان بودم با این تفاوت که کلاه گیس ها را امتحان کردم و تیم را به جای جستجوی بازیگران خنداندم ، وحشتناک بود. و بعد من خیلی خجالتی بودم که مدیر شوم. وقتی لازم بود که مکش یا درخواست مجوز فیلمبرداری کنم ، من صفر بودم ، اما صفر ... اما این به من اجازه داد که به سرعت درک کنم که می خواهم در آن طرف باشم.
هنگامی که این مدرسه را در 19 سالگی در لیون ترک کردم ، بدیهی است که نمی توانم کاری پیدا کنم ، بنابراین به بخش تجارت EDF پیوستم. این پایان دوره طلایی فیلم سازمانی بود ، آنها به چندرسانه ای روی آوردند و من را آموزش دادند. بنابراین من در همان ابتدای وب CD-Roms تعاملی ایجاد می کردم. در همان زمان ، من شروع به گذراندن دروس بازیگری کردم اما این خیلی آکادمیک بود و من از وحشت بازی در مقابل دانشجویان دیگر متحجر شده بودم ، این افتضاح بود. از این کافه تئاتر ، Le Navel du monde ، که هفته ای یک بار درهای خود را به روی آماتورها باز می کرد ، برخورد کردم و آنجا لذت بازی در مقابل تماشاگران را می یافتم. من این دو را با هم چند سال رانندگی کردم تا اینکه مجبور شدم یک انتخاب کنم زیرا خیلی طاقت فرسا بود.
 
آیا این واقعیت که دوست دارید فضای زیادی را روی صحنه اشغال کنید ، باعث محدودتر شدن فیلمبرداری های فیلم می شود؟
در سینما محدودیت های وحشتناکی وجود دارد که بازیگران بزرگ خیلی خوب با آنها سازگار می شوند. من بیشتر مشکل دارم و سپس از دوربین می ترسم ، به مخاطب نیاز دارم ، بنابراین همیشه به سراغ تکنسین ها می روم ... محدود کردن حرکات برای من بسیار پیچیده است و به همین دلیل است که من هنوز همه چیز برای یادگیری در سینما دارم. من یک بازی دارم که بی ادب است زیرا باید بی ادبانه باشد و زندگی من اینگونه است: من با صدای بلند صحبت می کنم ، حرکات گسترده ای انجام می دهم ، همه در رستوران برمی گردند ... مثل آن ، و این همان چیزی است که باعث می شود در صحنه احساس خوبی داشته باشم. من یک بازی تکانشی دارم اما افرادی هستند که بازی تکانشی نیز داشتند ، مانند لوئیس دو فونس ، و تعادل خود را پیدا کردند. ما آمریکایی ها نیز این را درک نمی کنیم ، اما آنها یک بازی بسیار ظالمانه دارند: "برو بیرون" ، "بیا تو" (هنگام فریاد تقلید). و می کند!
 
اتفاقاً یکی دیگر از مدلهای شما جولیا-لویی دریفوس است.
بله ، ویپ ، من آن را دوست دارم ، او فوق العاده است. من نمی فهمم که چگونه آنها تبدیل می شوند. دیوانه است ، من سرعت را نمی فهمم ، بی وقفه است ، یک کمدی است که با بازیگران استثنایی می ترکد. این یک کار تحریری است و تمام کاری که او باید انجام دهد این است که با خلق و خوی یک دختر کوچک احترام گذاشته شود. همچنین چیزهای بهتر توسط پاملا آدلون وجود دارد که یک مدل است. موفق ترین سریال برای من - از جمله Platane - زمانی است که اولین نقش ، خالق ، موفق به ایجاد یک مجموعه در اطراف جهان خود شده است. چیزهای بهتر همانطور که تصور می کنیم آدلون با نگاه ، عینک ، دختران و خانه اش است: اینجا هستیم. یک سریال هدف کل زندگی من است ، این فرم هنری است که من از دهه 90 ترجیح داده ام: Seinfeld ، Dream On ، Friends ...


 
شما خیلی از قوانین زیبایی ، bimbos مسخره کردید ... با مطبوعات زنان ، دنیای مد که به همه این کمک می کند ، چگونه رفتار می کنید؟
من همیشه برای حق لباس پوشیدن و زنانگی بدون در نظر گرفتن جسمی ، کارزار تبلیغاتی داشته ام. این دیکتاتوری زیبایی وجود دارد که من می فهمم زیرا من هم می خواهم شبیه کانونی باشم که به من و امیلی راتاجکوفسکی پیشنهاد می شود و من در اینستاگرام دنبال می کنم. ما همزمان با محکوم کردن آن ، قربانی سیستم می شویم. زنان از این مسئله خسته شده اند و در عین حال احساس می کنند که به آنها تحمیل شده است. یعنی اینکه می خواهیم برای همیشه لاغر و عضلانی و جوان باشیم ... آنچه چشمگیر است وقتی همه جوانان را که می خواهند بسازند بی ثبات می کند 

تزریق از سن 25 سالگی. هنوز هم مواردی وجود دارد که در مسیر درست پیش می روند. من اخیراً از کنار Galeries Lafayette عبور کردم ، یک تبلیغ بزرگ برای یک لباس زیر زنانه وجود داشت که زنان را با تمام تنوع ، انحنا ، ریزه کاری ، سیاه پوستان ، بچه های بزرگ نشان می داد ... ما قبلا چنین چیزی نمی دیدیم. چند سال پیش. اما پارادوکس این است که یک تکامل مضاعف وجود دارد. از یک طرف ، این مدل کاملاً مجازی زنانه با دهانی وجود دارد که فراتر از صورت کیم کارداش بیرون می زند و از طرف دیگر سرانجام به تفاوت ، نقص و نقص اهمیت می دهیم. پس چه کسی برنده خواهد شد؟
 
هنگام آماده شدن برای سزار ، آیا زمینه "post- # MeToo" بازی را تغییر می دهد؟
نه ، این روش کار من را تغییر نمی دهد. من فکر می کنم که برای سرگرمی استخدام شده ام ، هر زمینه ای که باشد ، خصوصاً وقتی زمینه سنگین باشد می خواهم بگویم. چهار سال پیش ، متن هایم را دوباره نخوانده بودم ، تمرینات عمومی نگذاشته بودم و این را به همان شکل می بینم: اجازه نمی دهم سانسور اعمال شود.
 
جایزه تماشاگران در سزار (امسال اعضای آکادمی در میان پنج فیلم فرانسوی با بیشترین میزان پذیرش در سال 2019 ، یادداشت سردبیر رأی می دهند) ، نظر شما چیست؟
من هرگز آن را پنهان نکرده ام ، به نظر من این قیمت ضروری نیست. برای من این یک کوکت است. من فکر می کنم سزارها مکانی برای ارزش گذاری و درخشش کانون توجه مردم و فیلم هایی هستند که استقبال شایسته مردم را نداشته اند. وقتی 5 یا 10 میلیون ورودی می کنید ، در حال حاضر بهترین پاداش است. اما خدای من ، اگر تو را خوشحال کند ، به کسی آسیب نمی رساند.

  • مارال بهسازی

پسری که از قدرت خود برای نامرئی بودن استفاده نکرد: نسل دوم ، مروری دردناک
بررسی ها | 10/01/2018 | توسط جکی لنگ
سلام.
3 سال گذشته است و همه ما دوباره اینجا هستیم. احتمالاً به یاد خواهید آورد که در اواسط دسامبر سال 2014 ، پس از یک انتظار منصفانه و حتی کمی هیاهوی تبلیغاتی ، پسر نامرئی ، اولین فیلم بزرگ ابرقهرمانی ایتالیایی وارد سینماها شد. دیوانه ترین و رویاپردازترین افراد حتی به آن امیدوار بودند ، آنچه تا آن لحظه دیده شده بود آمیزه ای از ایده های خوب ، یک سیستم تجاری سالم ، جاه طلبی های نویسنده صفر و برخی از مشکلات اعتبار بود. در کل می توان آن را انجام داد. تماشای فیلم همه امیدها را از بین می برد.

به درستی بسیاری از شما تسلیم شده و بلافاصله صحنه جنایت را ترک می کنند بدون اینکه ببینید چه اتفاقی می افتد ، در حالی که دیگران همه وقایع را دنبال می کنند. برای اولین بار من به سرعت آنها را خلاصه می کنم: پسر نامرئی مجموعه ای را تولید می کند که کم نیست اما حتی انتظارات را ندارد ، از تلویزیون پولی و سپس در تلویزیون رایگان می آید و در عوض خیلی خوب پیش می رود ، تولید دوم با همان بازیگران شروع می شود و همان نویسندگان در همین حال ، یک فیلم ابرقهرمانی دیگر ظاهر می شود که وانمود نمی کند یک خارجی است اما همه رومی است و کارهای بسیار خوبی را انجام می دهد (فیلمی که دارای یک ربات از یک کارتون معروف ژاپنی در عنوان است که به الگوهای رفتاری ، cosplay ، تقلید و غیره جان می بخشد) ، توسط این پسر نامرئی را از نظر توانایی تأثیرگذاری در صنعت و سلیقه مردم مبهم ساخته اما دنباله ای نخواهد داشت زیرا زندگی به همین روال است.


"نامرئی چرخان!"

امروز به آنجا می رسیم که در آن پس از یک و نیم سال اعلامیه ها ، اولین صحنه ها ، جزئیات و پیش نمایش ها (همه آنقدر تب و تاب هستند و انتظار داشتید که احتمالاً چیزی در مورد آن نمی دانید) The Invisible Boy: Second Generation به نمایش درآمد. و دوباره ما رفتیم تا گلوله را برای شما بگیریم. چون ما شما را دوست داریم ما به حدی که حالا ما آن را برای شما خراب کردیم.

میشل یتیم است. دو برابر. در ابتدای فیلم متوجه می شویم که مادر خوانده او (که در فیلم قبلی فهمید یکی از آنهاست) در یک تصادف رانندگی درگذشت که احساس مسئولیت می کرد زیرا وقتی اتفاق افتاد او با او درگیر تلفن بود. تنها و نوجوان که مانده است ، به روشی ناپسند زندگی می کند و گرچه هیچ کس نمی داند او کسی است که در اولین فیلم کودکان ربوده شده را نجات داده است (باهوش ترین فرد به یاد می آورد پدر تله پات وی خاطرات حاضران را پاک کرده بود) ، اما او می خواهد به همه بگوید زیرا دیگران در آنجا می مانند. گرفتن اعتبار و برنده شدن دختری که دوست دارد.
در این مرحله صحنه ای به وجود می آید که میشل مست می شود (تصور می کنم شما را ترک می کنم) و در شرف آشکار کردن قدرت خود است ، وقتی خواهر گمشده اش (که هنوز نمی داند چنین باشد) دخالت می کند که با قدرت پیروکینتیک خود این کار را می کند مسائل را بیرون بیاورید و حواس همه را پرت کنید.


"اولین کسی که من می بینم خودش را با استفاده از قدرت بازی می کند از مجموعه من خارج است"

حدود 20 دقیقه می گذرد و آنچه که اساساً دیده ایم این است که حتی این قسمت دوم با وجود اینکه بازیگران بزرگ شده اند ، بسیار بد بازی می شود. بازی بد در بین بازیگران جوان چنان گسترده است که مانند یک آزمایش تئاتری ، مانند لحظه ای در تلویزیون سلنتانو ، تقریباً بیگانه است. پارادوکس این است که یک کارگردان باتجربه مانند سالواتورس و تولیدی مانند آنچه در پشت سر خود دارد می تواند بازیگری بد را به خوبی تشخیص دهد ، هرچند که آن را برای بار دوم قبول کنند.
پسر نامرئی: نسل دوم این تصور را دارد که به همان روشی فکر شده است که فیلم های پرفروش آمریکایی در دهه 90 توسط کسانی که آنها را نمی دیدند به طور خلاصه توصیف شد: "این یک چیز از همه جلوه های ویژه است!".

رتوش دیجیتال (خوب ، عالی) م componentلفه ای است که تولید و تبلیغ بیشتر در آن اصرار دارند و به نظر می رسد فیلم در آن تمرکز داشته باشد ، هر بار که یک جلوه ویژه پیچیده وارد می شود ، بسیار بارگیری می شود ، داستان متوقف می شود ، همه تمرکز می کنند با تنش زیاد و ... .. BAM کسی برای همیشه نامرئی شده است "شما حتی نمی توانید طرح کلی صفحه سبز را ببینید! قوی ایه! ". از طرف دیگر ، بقیه عناصر فیلم ، در درجه اول لذت بردن از قدرت ، نادیده گرفته می شوند. در اینجا داشتن قدرت بیشتر لعنت است اما مانند فیلم های DC ، جایی که سنگینی برای افراد استثنایی است ، چیزی کسل کننده است که هیچ کس نمی خواهد مانند مشق شب انجام دهد. بنابراین حضور قدرت ها منجر به هیچ لحظه ای از اقدام ، هیچ موضع رادیکالی نمی شود. همه چیز در این فیلم به گونه ای پیش می رود که گویی قرار است از قدرت ها هرچه کمتر استفاده شود.


"خوب حالا اینطور دستت را بگذار و درست قبل از استفاده از نیرو که متوقف کردی ، لطفا"

پس از آن اتفاق خواهد افتاد که خواهر تازه کشف شده میکله را به خانه می برد و در آنجا مادر خود را که معتقد بود مرده است (نه فرزندخوانده ، مادر واقعی ، کسنیا راپوپورت نیز قادر به نامرئی بودن) است. در اینجا او کشف خواهد کرد که "ویژه" های مختلف و قدرت های مختلفی که از اردوگاه کار فرار کرده اند وجود دارد

  • مارال بهسازی

The Foreigner (شام سال 95 فارغ التحصیلان چینی در خیابان Carnaby)
بررسی ها | 12/01/2018 | توسط ویم دیزل


1995

در سینماهای هنگ کنگ ، فیلمی با عنوان زلزله در برانکس درآمد زیادی کسب می کند. این یکی از بزرگترین بازدیدهایی است که توسط قهرمان داستان ، مامان بسیار سینمای اکشن محلی به نام جکی چان ، که مدتی است تلاش کرده است - با نتایج ضعیف - برای ورود به هالیوود به خانه آورده است. اما با زلزله در برانکس همه چیز تغییر می کند: این فیلم مناسب در زمان مناسب است ، یک اجرای شورانگیز و بی معنی که باعث می شود تماشاگران آمریکایی عاشق شوند و فرش قرمز فرود جکی چان در غرب را پهن کنند. هنگ کنگ در سال های اخیر مورد توجه آمریکایی ها قرار گرفته است: سال ها فرقه Carbonaro به یک شیدایی نیمه تبدیل شده است. در برهه ای از زمان ، شایعاتی مبنی بر فیلمبرداری فیلم بعدی 007 توسط جان وو ، که چند سال قبل در غرب به زمین آمده بود ، پخش شد. این یک دوره عجیب و غریب برای حماسه جیمز باند است ، یک دوره -به طور نسبی- بحران: آلبرت بروکلی در آستانه رفتن است ، MGM / United Artists دست به دست می شوند ، دلایلی بین دو طرف وجود دارد و اختلافات در تمام سطوح تولید ، تیموتی دالتون با اسلاف خود همگام نیست. شش سال است که یک فیلم جدید باند منتشر نشده است: طولانی ترین مکث در تاریخ این حماسه. در نیمه اول دهه نود وضعیتهای قانونی هموارتر می شود ، دالتون شاد می شود و تصمیم گرفته می شود که از ابتدا شروع شود. باند جدید پیرس برازنان ایرلندی ، ستاره هرگز بله نگویید. فیلمنامه Goldeneye بازنویسی می شود. جان وو تصمیم گرفته است که عقب نشینی کند و فیلم را به خانه بیاورد ، یک کارگردان نیوزیلندی ، مارتین کمبل ، که یک سال قبل فرار از آبسولوم را امضا کرد ، ثبت نام می شود. Goldeneye از هر منظر یک موفقیت است: یکی از هیجان انگیزترین Bond های تاکنون ، مبتنی بر تضاد بین آرمان گرایی های قدیمی و سرخوردگی های جدید که پس از پایان جنگ سرد به وجود آمده است ، و جهت اسکلتی و اساسی آن تقویت می شود و باعث انفرادی می شود. توسط پیرس برازنان و یکی از بهترین خبیث های حماسه (شان بین).

1998

سینمای هنگ کنگ چهره هالیوود را تغییر داده است. جان وو موفق شد اولین شاهکار آمریکایی خود را با نام Face / Off بسازد. رینگو لام و تسوی هارک مختلف وارد مدار ون دام شده اند و انتظار می رود همان مسیر را طی کنند. در همان سال جکی چان در اولین دادگاه تبلیغات خود در آمریکا ، فیلم برت راتنر با عنوان ساعت شلوغ ثبت نام خواهد شد. او ایده خود از سینما را به صحنه خواهد آورد: شیرین کاری های هماهنگ و شخصاً ایجاد شده ، همان شخصیت و غیره: یکی از بالاترین درآمدهای تاریخ برای یک فیلم هنرهای رزمی. در یک سال ، ماتریکس منتشر خواهد شد و سلطه زیبایی شناسی هنگ کنگ را به طور قطعی تحریم می کند. سال قبل میشل یوه یک دختر باند بود ، درون Tomorrow Never Dies ، که پول خوبی به دست می آورد اما اگر بخواهم صادقانه بگویم کمی فیلم لعنتی است (همیشه بهتر از دو بعدی ، مواظب باش). مارتین کمبل به عنوان کارگردان تایید نمی شود: او در سال 1998 ماسک زورو را منتشر کرد. یک نیمه معجزه: با یک بازیگر بسیار غمگین ، یک طرح با ماکوسای بیشتر از یک فیلم Troma و یک موسیقی متن فیلم شل و ول ، کمپبل یک اکشن راک را ارائه می دهد که هنوز هم جشن چشم نوازان است. معلوم نیست کمپبل با فیلم چه کاری انجام می دهد: او با ایده ای محکم و توانایی استفاده خوب از بازیگران کاری در بخشهای فنی دارد.

 

2017

اگر فازی که سینمای هنگ کنگ در هالیوود رواج داشت را به صورت زنده تجربه کرده اید ، به احتمال زیاد امروز آن را با کمی خجالت به یاد خواهید آورد. خود جان وو که پل ارتباطی این خرده فرهنگ بود ، قبل از عقب نشینی موفق به ساخت تنها یک "فیلم جان وو" واقعی شد و حال بقیه بدتر شد. تأثیرات هنگ کنگی در تولیدات آمریکایی (سبک "رقص توسط یوئن وو پینگ" یا "کامئو توسط چو یون فت") تقریباً فقط در فیلم های گنگ ، از جمله ماتریکس (که به لطف کار هنری عالی در دو دنباله ، امروز گسترش حجاب مهربان ضروری می شود). تنها یک انسان-سینما در هنگ کنگ از سیستم ایالات متحده جان سالم به در برده است و در واقع رونق یافته است: آن جکی چان. او به یک علامت تجاری تبدیل شده است: هر فیلمی با جکی چان لزوماً به یک فیلم جکی چان تبدیل می شود. دلیل واضح است: JC برای دهه ها در زمینه ای که مجبور بود استقلال قضاوت و عمل را ایجاد کند ، یک جریان سینمایی شخصی مبتنی بر اصول عابر پیاده اما هنوز بسیار سفت و سخت ، سینمای خود را می اندیشد و خلق می کند. این البته مثبت و منفی هم دارد. فقط برای گفتن اینکه به نظر می رسد تماس گرفتن با جکی چان برای انجام کار دیگری غیر از جکی چان منطقی نیست. ایده او از سینما ، جسمانیت او در یک فیلم آمریکایی می تواند با برخی قیدهای قرارداد مانند "حداقل یک صحنه چهار دقیقه ای وجود داشته باشد که در آن چان الاغ 9 مخالف را بشکند" وجود دارد ، و شاید برخی اوضاع خلاقانه با شیرین کاری ، اما همه موارد دیگر کم و بیش کنترل می شوند و به آنها سپرده می شود

  • مارال بهسازی

فیلمی که قبلاً دیده اید: Jeepers Creepers 3
بررسی ها | 15/01/2018 | توسط استنلیو کوبریک

آیا آنها را به یاد می آورید signo '؟ جمجمه انسان؟

آیا Jeepers Creepers را به یاد دارید؟

چرا من نه.

اوه خدا ، این نیست که من به خاطر نمی آورم که در مورد چه چیزی صحبت می کنیم ، در آخر این یکی از آن وحشت های اواخر دهه 90 / اوایل 2000 بود [او شک دارد] [بررسی کنید] [مربوط به 2001 است ، خوب] که قلب را برای یک ساعت گرم کرد و نیمی از هیولاها و جلوه های ویژه زشت ، سپس آنها دوباره به سایه بازگشتند و در عرض چند سال دوباره به موقع به عنوان دنباله ظاهر شدند. چرخش های اشتباه ، Urban Legend ، Boogeyman ، نمی دانم ، اگر می خواهید لیستی بگیرید. من یادم می آید که هیولای خفاش پرواز که مردم می خورد ، با وانت بار خود دور می زد و هر 23 سال بیدار می شد تا کسی را ببلعد - نشانه ای که شخصی ظالم از من می گوید "کپی برداری بی شرمانه IT".

اما پس؟ ناشناس ماندن را به خاطر می آورم: همه چیز دلپذیر ، هیچ چیز به یاد ماندنی ، یک صحنه ، یک سکانس ، یک سوسو زدن ، چیزی؟ هیچ چیزی. مانند بسیاری از برادرانش ، Jeepers Creepers توانسته است ماندگاری آن را درک کند و نه یک ثانیه دیگر وحشت گل سرخ با هیولاهای دلپذیر و چیزهای دیگر. خزنده کیست؟ افرادی که از خزنده می میرند چه کسانی هستند؟ جدا از غذا خوردن ، هدف نهایی آن چیست؟ بوه


"بو".

Jeepers Creepers 3 فیلمی است که با کمال لطف فرض می کند هیچ کس واقعاً به یاد نیاکان قبلی خود نمی افتد و تمام تلاش خود را می کند تا زمان از دست رفته را جبران کند و همه چیز را پاک کند ، از همه چیز مهم است ، از هیولا گرفته تا این که او "3" در عنوان. این یک عنوان بسیار شیرین است که در انتها نیز خود را به عنوان یک تیزر برای فصل چهارم مبدل می کند و در این بین ، هر از گاهی ، همچنین به یاد می آورد که این یک فیلم است. این کاملاً تقصیر او نیست ، شروع بسیار مزخرف است و به طور مدورال پایان کار حتی بیشتر است: فیلم با صداپیشگی آغاز می شود که قسمت "صدای" آن فقط دوست داشتنی ترین آن را متعلق به Gina Philips AKA Trish Jenner ، قهرمان اولین Jeepers Creepers که با لطف توضیحات ، خلاصه ای سریع از فیلمی که از آن می آید را می سازد و شکل Creeper را دوباره به نسل جدیدی از مردم که وقت تلف کردن دارند معرفی می کند. و بسته می شود با صداگذاری و غیره که اعلام می کند قصد جینا و غیره برای انتقام گرفتن از خزنده برای مرگ برادرش ، که در فیلم از آن رخ داده است و غیره سپس وقایع فصل دوم آغاز می شود.

به طور خلاصه: این دنباله سوم به طور زمانی بین فیلم اول و دوم قرار می گیرد ، به این معنا که ده دقیقه بعد از فیلم اول شروع می شود و ده دقیقه قبل از فیلم دوم پایان می یابد ، و اعلام آمدن چهارمی را که احتمالاً 23 سال پس از فیلم دوم اتفاق می افتد اعلام می کند ، با توجه به اینکه این به نوبه خود با صحنه ای مبنی بر بازگشت خزنده پس از 23 سال سکوت پس از ادعای شکست در پایان فیلم پایان یافت.

یا همچنین: Jeepers Creepers 3 پیش درآمد ناخواسته Jeepers Creepers 2 است که به عنوان یک پل ارتباطی برای انتشار Jeepers Creepers 4 ، دنباله واقعی Jeepers Creepers 2 است.


"آاااا!"

می فهمید چرا می گویم همه چیز خیلی مزخرف است؟ یکی تقریباً می خواهد به خاطر تعهد 9 خوب به فیلم بدهد ، چرا که او ، غرق در نیازهای روایی که هیچ کس نیازی به آن احساس نکرد ، هنوز هم می تواند خودش را در این قضیه رد کند و یک داستان خنده دار ، خونسرد و بسیار ضعیف خلق کند ، جایی که لاوکرفت استاد است و دهه نود به عنوان استاد مراسم. آهنگ تم!

در قلب همه اینها ، به طور روایت ، این واقعیت وجود دارد که کپی کردن نشانه از IT باعث می شود Jeepers Creepers به ​​طور نامحدود و به طور کامل در کلیه جهات زمانی قابل تکرار باشد - هیچ کس مانع ساخت Jeepers Creepers 5 نمی شود - Antica Roma - ، که به طرز وحشتناکی همه چیز را برای داستانی پیچیده می کند که با زور بین دو موجود موجود وارد می شود و ظاهراً (و من هم از مبدا تصور می کنم) از یکدیگر جدا شده اند. در حقیقت ، ویکتور سالوا ، مرد کوچکی که هر سه فصل را نوشت و کارگردانی کرد ، به تنهایی در پیچ و خم خیابان ها فرو ریخت ، بیشتر آنها نام هایی از جمله Via del Cazzo یا Corso dell’Anche No.

چگونه آن را حل می کنید؟ با استفاده از LORE و WORLDBUILDING و BACKSTORIES ، سعی در افسانه پردازی قابل توجه Creeper در پرواز و استفاده از این تحقیقات Lovecraftian در مورد ریشه های این هیولا به عنوان قاب برای دو روز دیگر کشتن خفاش گوشتخوار مردم است.


بالا: کامیون های کشته شده

بنابراین ما شاهد کلاسیک ترین صحنه های ترسناک دهه 90 هستیم: از یک طرف قهرمانان نوجوان ، او او دیگری و خواهر دیگری ، و از سوی دیگر بزرگسالان مسئول ، که در اینجا کلانتر Dan of a Stan تجسم یافته است. شاو به شکل کهکشانی است. دن (بعداً به نوجوانان باز خواهم گشت) رهبر یک تشکیلات شبه نظامی مخفی است که گروهی از محققان مایل به ناشناخته ، همه دوستان یا بستگان قربانیان خزنده است ، که از 23 سال قبل به خیابانهای آمریکا حمله کرده اند. از هیولا ، برای پیدا کردن و کشتن آن (

  • مارال بهسازی

مامان ، مامان ، می دونی اونجا کیه؟ ال Conjurante وارد شده است: ورونیکا
بررسی ها | 17/01/2018 | توسط جورج رومر
سال 2007 است ، من تازه از دانشگاه خارج شده ام و می خواهم علاقه ام به سینما را به یک شغل تبدیل کنم. جوان و پر از امید ، با توجه به عشق من به فیلمهای زامبی ، با کنجکاوی ، با آینده ای روشن در چشمانم ، به [Rec] نزدیک می شوم. فیلم Jaume Balagueró و Paco Plaza به معنای واقعی کلمه مرا محو می کند و دو موضوع را مطرح می کند: اول ، اگر به خوبی استفاده شود ، فیلم های پیدا شده می توانند یک سلاح عالی سینمایی باشند. دوم: چرا در ایتالیا نمی توانیم آنها را بسازیم ، فیلم هایی از این دست ، حتی اگر آنها بتوانند این کار را در اسپانیا انجام دهند؟ اینها س questionsالاتی است که به همان اندازه برای من آن زمان مهم است و اکنون برای من مهم است.


دو چهره معمولی که در یک روز تصادفی در Profondo Rosso در رم پیدا می کنید.

یازده سال بعد Flashforward. در این بین چیزی در ایتالیا منتقل شده است ، اما چیزی که هنوز معجزه ای را گریه نکرده است. از طرف دیگر ، در اسپانیا تولید ژانر بی سر و صدا ادامه دارد ، اما چیزهای زیادی با تأثیر قابل مقایسه با [Rec] ارائه نشده است. همین Plaza و Balagueró غاز خود را که تخم های طلایی فراتر از غیرممکن می گذارد را سیراب کرده اند. ابتدا با دنباله ، [Rec] ² (که من خودم را در اولین افتتاحیه جشنواره فیلم ونیز می بینم ، همه به عنوان یک دانشجوی DAMS در یک نمایش دوباره بازسازی شده از عدم تحمل بزرگ شده اند) ، هنوز توسط چهار دست کارگردانی می شود اما همان اشتباهات را مرتکب می شود از تک تک دنباله های فعالیتهای ماوراal الطبیعه: ضرب دیدگاه ها و از بین رفتن قابل قبول بودن اثر مستند. سپس با دو فصل مستقیم دیگر ، یکی در هر کدام که در حال حاضر اصالت محل از بین رفته است.

بالا و پلازا اکنون در حال ادامه کار انفرادی خود هستند ، سرانجام [Rec] را به طور کلی یا حداقل امیدوارانه پشت سر گذاشته اند. Epperò [Rec] اولین بار همیشه وجود دارد ، و مانند تندیس اسکار قدیمی در ویلای یک ستاره پیر و افسرده شناور است. وقتی چنین فیلم مهمی را پشت سر خود دارید چگونه می توانید به عنوان یک فیلمساز فعلی و معتبر باشید؟ پاسخی که به نظر می رسد بالا و پلازا به خودشان داده اند این است: futtitinni. به سادگی و بدون تلاش برای غلبه بر خود راه خود را دنبال کنید. و آنها این مانترا را در تفسیر مجدد قوانین فوق کلاسیک سینمای ترسناک و مهیج رد کرده اند. فقط به Bed Time ، داستان مهیج Balagueró نگاه کنید که بدون هیچ شرمساری مستقیماً از هیچکاک نقل قول می کند. یا فیلمی که امروز قصد دارم درباره شما با هم صحبت کنم ، ورونیکا توسط پاکو پلازا.


"دامن زیرین یکپارچهسازی با سیستمعامل!"

ورونیکا کمی مانند [Rec] شروع می کند ، اما بدون فیلم پیدا شده و مانند سینمای اخیر جیمز وان ادامه می یابد ، اما بدون تسلط بر ما را گه. به طور خلاصه می خواهد یک وحشت کلاسیک از داشته های اهریمنی ، خانه های ارواح ، لوح های Ouija ، شیاطین و نفرین ها باشد. این سیستم آنقدر کلاسیک است که در نهایت به فیلمی که حتی با معیارهای خوبی ساخته شده آسیب می رساند ، تعلیق و ترس را تضعیف می کند زیرا کم و بیش می دانید که چگونه اوضاع پیش خواهد رفت (همچنین به این دلیل که در فلاش بک گفته می شود). اما Plaza هنوز هم با سر بالا بیرون می آید و Veronica با چندین چیز بسیار قابل توجه یک وحشت خوب باقی می ماند. بیایید ببینیم چرا

اول از همه ، باید گفت که ، مانند The Conjuring ، ورونیکا نیز از یک داستان واقعی الهام گرفته است که به دلایل نمایشی به طور مناسب دوباره کار شده است. داستان از یک دختر کوچک است که پس از بازی با اویجا با برخی از دوستان خود در هنگام گرفتگی خورشید ، با موجودی اهریمنی تماس می گیرد که شروع به تعقیب او می کند. این فیلم از شب 15 ژوئن 1991 ، همان زمان "نبرد نهایی" آغاز می شود و سه روز به عقب بازمی گردد تا بگویید که چگونه به آنجا رسیده است. این واقعه است که چیزهای زیادی را به یاد می آورد [Rec] ، با ورود فوق العاده به یک ساختمان مسکونی معمولی در مادرید ، پلیس با عجله ، فریادهای وحشت ضبط شده و غیره. اما شباهت در آنجا متوقف می شود و هنگامی که فلش بک شروع می شود ، ما در مناطق کاملاً مختلفی هستیم.


"حوله را به من بده. و روح شما. "

این جایی است که ما قهرمان اصلی خود را برای بدترین وضعیت ملاقات می کنیم: ورونیکا (ساندرا اسکاسنا ، تازه واردی که سزاوار افتخار جیمی بوبو است) ، دانش آموز یک دبیرستان کاتولیک که از خواهران کوچک و برادر کوچکش مراقبت می کند زیرا مادرش بار دارد و در مواقعی بعید به خانه می آید. بلافاصله یکی از نقاط قوت فیلم اینجاست: شخصیت اصلی داستان فوق العاده است. من خیلی در مورد مهارت های بازیگری اسکاسنا صحبت نمی کنم ، بلکه در مورد "طراحی" شخصیت صحبت می کنم. ورونیکا دختری زیبا اما زیبا نیست ، دبیرستانی معتبر کمی بدشانس است (او بند می بندد ، لباس بد می پوشد) و از نظر اجتماعی ناتوان است مانند بسیاری از نوجوانان واقعی. فکر کردن در مورد او و اینگونه لباس پوشیدن او یک نبوغ واقعی بود زیرا به راحتی آسانتر از فیلم هالیوود باعث تعلیق ناباوری می شود ، جایی که همه آنها زیبا هستند ، سشوار دارند و لباس های Dolcie و Guhbana را می پوشند.

حتی تنظیمات ، فراتر از اشارات واضح نوستالژیک که امروزه کمی محبوب هستند ، بسیار خوب مطالعه شده اند ، کاملاً قابل قبول و هرگز نیاز به وارد کردن ندارند.

  • مارال بهسازی

فیلم انتقام تایپوگرافی: سه پوستر در ابینگ ، میسوری
بررسی ها | 19/01/2018 | توسط ژان کلود ون گوگ
در دیدن کار یک کارگردان و فیلمنامه نویس خیلی نزدیک به کارهای ما چیز زیبایی وجود دارد که حتی اگر او کمی آنها را انجام ندهد ، بازهم اینطور به نظر می رسد. سینمای گفت وگو مانند تیراندازی و چند عکس خشونت که در آمریکا همیشه مربوط به کونز بوده است ، اما اکنون نیز توسط مارتین مک دونا است ، البته به روشی متفاوت. یک پسر مهاجر ایرلندی متولد و بزرگ شده در لندن ، اما ایرلندی "واقعی" ، نه به قول خودشان دوبلینی ها. مردم کشور ، از شهرهای کوچک در ساحل ، اگر یک آفریقایی از آنجا عبور کند چهره می گیرند زیرا دیدن یک مهاجر مانند اینجا طبیعی نیست. آنها نژادپرست نیستند ، بلکه روستایی هستند. آنها آنقدر مشغول نفرت از انگلیس هستند که اگر چینی را جلوی آنها نگذارید حتی به نژادپرستی فکر نمی کنند. آنها تفاوت چندانی با آمریکایی ها در شهرهای کوچک دور از همه چیز مانند ابینگ ، میسوری ندارند ، اما تاریخچه آشفته دیگری دارند.
بیشتر او یک نمایشنامه نویس بود که ابتدا شش نمایشنامه را به شهرستان گالوی (و اطراف) اختصاص داد ، پر از جزایر ، شهرهای بزرگ ، چهار خانه و در داستان ، خانواده های ناکارآمد ، قتل ها و کشیش ها. شاید ، پس حتی در واقعیت. تنهایی ، بیگانگی اجتماعی و زندگی در کشور به عنوان زندان ، فاجعه هایی است که تقریباً همه قهرمانان آن را آزار می دهد. تلویزیون معمولاً تنها پنجره به دنیای متفاوت ، بزرگتر و بهتر است. خشونت معمولاً جواب می دهد. ابتدا کلامی ، سپس جسمی. و مک دونا هرگز از کسی دریغ نکرد ، همیشه باعث می شد همه بدترین سخنان را بگویند و دختران مادران را بکشند.

بنابراین ، فیلم های او مانند کمدی های پارک برای خانواده ها پخش می شود. مهمتر از همه ، این چیزهای کاملاً متفاوتی است و به گفته وی ، با احترام بیشتری نسبت به تئاتر نوشته شده است. ظاهراً فیلم هایی هستند که زندگی او را تغییر داده اند و حتی یک بازی هم نیست. در بروژ ، شاهکار او تا به امروز ، یک کمدی سیاه دیوانه است. سرگرم کننده ، دهان ناپاک و البته 100٪ نمایشی. ایرلندی به نظر می رسد اما برای خروس ایرلندی نیست. این فقط یک فیلم با برخی از دوبلینی ها است. هفت روانگردان کمی شبیه تلاش او برای گفتن چیزهای پیچیده ای بود که بیش از همه محدودیت هایی بود که تئاتر همیشه به او تحمیل کرده است. او چندین چیز را حدس می زند ، اما به هم ریخته است که به نظر من بهتر از آن است که به یاد بیاورم اما حتی بدتر از آن است که به یاد بیاورم. این هم یک فیلم با یک ایرلندی. و سپس سه بیلبورد خارج از ابینگ ، میسوری ، آمریکایی ترین فیلم او از نظر مضامین و تنظیمات است ، اما همچنین ایرلندی ترین فیلم او از نظر مضامین و موقعیت است.

مک دونا به دستور والدینش همیشه در مدارس کاتولیک که توسط کشیشان ایرلندی اداره می شد ، تحصیل می کرد و مانند بسیاری دیگر ، با تحقیر این گروه بزرگ می شد. بنابراین جای تعجب نیست که وقتی سکانسی که در آن میلدرد فرانسیس مک دورماند کشیشی را به طور کلامی از بین می برد ، طوری توسعه می یابد که انگار انگشتانش را یکی یکی می برد. آنها همچنین مواردی هستند که قبلاً دیده شده اند ، به جرات می توانم بگویم اگر این فیلم ایرلندی یا بریتانیایی بود ، امری بدیهی تلقی می شد. به طور خلاصه ، آنها افرادی هستند که با شوخی با کشیشان امرار معاش می کنند. اما در این زمینه در اینجا ، دور و درون جهانی که طبیعتاً محتمل اما چنان اغراق آمیز است که واقعاً مانند یک مجموعه فیلم به نظر می رسد ، بی ثبات می شود زیرا تقریباً غیر منتظره است. در یک فیلم آمریکایی دیدن چنین صحنه ای ، یا حداقل دیدن آن با غرور و نه شرم و اتهام ، طبیعی نیست و قدرت سه بیلبورد بلافاصله مشخص است: این یک فیلم آمریکایی است ، اما با گونه آنگلو -ایرانی.


هر نفس شما taaaake

نژادپرستی های کوچک و بزرگ میله ای ، شایعات محله ای ، بیگانگی کامل نسبت به آنچه در آن سوی کاج ها اتفاق می افتد و بسیاری از تلویزیون ها به عنوان تنها خروجی. در ابینگ ، میسوری تمام ایرلند است که مک دونا همیشه در مورد آن نوشته است ، و این نکته گیج کننده است که چگونه تنها حضور پیتر دینکلیج در اتاق می تواند چنین شوخی و واکنش های زنجیره ای ایجاد کند ، یا اینکه چگونه یک آمریکایی آفریقایی تبار برای ایجاد سر و صدا کافی است. . تقریباً سلیقه وجود دارد. مطمئناً بد سلیقگی وجود دارد ، اما نکته این است: آن افراد چنین هستند ، آنها پسر عوضی هستند ، شما چه کاری می توانید انجام دهید؟ این سطح مقطع آمریکایی ، هرچند پوچ است ، اما به هیچ وجه با کسی که می داند چه آرزویی برای بیرون آوردن زیبایی یا نیکوکاری دارد ، نرم می شود. سام راکول یک پلیس نژادپرست ، تنبل و چاق است و بنابراین مانند یک فرد عمل می کند. این کاملا احمقانه نیست ، و در برخی موارد نشان می دهد ، اما این همچنان باقی است. و (اسپویلر) اگر در آخر پیشنهاد رفتن و کشتن یک انسان نوعی رستگاری تلقی شود ، خوب ، من حدس می زنم این تنها رستگاری ممکن است ، باقی ماندن یک پسر عوضی (پایان اسپویلر). همچنین آنجاست که ایده مک دونا از آمریکا با بیشترین تأثیر ظاهر می شود. جایی که رفتار اغراق آمیز ، تکانشی و غیرمنطقی فقط در آن مکان ، در آن کشور ، با وجود چنین شخصی وجود دارد. فقط یک ، اما این بیشترین سر و صدا را از همه ایجاد می کند ، دقیقاً همانطور که آمریکا خود را از طریق YouTube ، Facebook و نمایه Tw به جهانیان نشان می دهد

  • مارال بهسازی

20،000 آلیاژ زیر آستانه تحمل: بررسی آب سیاه
بررسی ها | 06/06/2018 | توسط توشیرو گیفونی


ژان کلود ون سیلویو


سیلوستر لوندگرون

یک واقعیت سینمایی جایگزین وجود دارد که در آن ژان کلود ون دام پس از سه روز پرشور و قبل از استفاده از رنگ روغن ، دو نفره برلوسکونی شد ، در حالی که Dolph Lundgren به نسخه بلوند تبدیل می شود ، بزرگ و با فرمول بسیار بهتر از سیلوستر استالونه. این یک بعد موازی است که توسط یک آقایی کانادایی به نام پاشا پاتریکی ایجاد شده است: یک زندگی طولانی به عنوان فیلمبردار در خانه که به اوج سیاه آب می رسد ، یک کارگردانی آنقدر غم انگیز است که می خواهد مجسمه بهترین فیلمبرداری در یک فیلم تلویزیونی را غبارروبی کند. نمایشی در جوایز انجمن سینماگران کانادا در سال 2017. در این دنیای کابوس ، ژان کلود ون سیلویو در محصولی که هنگام بازگشت از فیلم قبلی خود امضا کرد ، بازیگرانی است (که از یک پس از آن بازگشت). از طرف دیگر ، سیلوستر لوندگرون ، مغرورانه خنده می کند ، آگاه است که اسلی به زودی به پیشنهاد او تسلیم می شود و با شلیک راکی ​​علیه توافق می کند. گیگا راکی آنها ابتدا بر روی پوستری که مبهم با Red Alert یادآوری می شود ، برخورد می کنند ، سپس (برای سازگاری) در یک زیردریایی حبس می شوند و منتظر یک مدل CGI و پسر ون دام می مانند تا تصمیم بگیرد آنها را آزاد کند. بنابراین بیایید به این وارونه بپردازیم که در آن ، گرچه از همان فرضیات شروع می شود ، اما تقریباً همه چیز آینه ای از سینمای خوب است. آهنگ تم!


"اگر سر و صدا نکنید ، شاید آنها متوجه نشوند که ما در حال ساخت یک فیلم هستیم"

آب سیاه واقعاً می خواهد با شرایط مناسب شروع کند. اول از همه او مشتاقانه تأکید می کند که اولین درس دوره فیلمنامه نویسی (با تمام هزینه ای که دارد) جذب شده است: چراغ سبز به یک فلاش بک اضافی ، اما باعث ایجاد جو می شود. بنابراین او می خواهد شخصیت اصلی خود را با وضوح و سرعت فیلم های واقعی مردانه تنظیم کند: هفت دقیقه ابتدایی مأمور مخفی سیا ، ژان کلود ون سیلویو ، وقت تلف نمی کند و اطلاعات ارزشمند و مفصلی را در اختیار ما قرار می دهد. مردی که می داند چگونه رانندگی کند و از اتومبیل پیاده شود ، می داند چگونه با یک همکار 40 سال جوانتر عشق ورزد ، می داند چگونه شک کند ، می داند چگونه یک کماندوی شانزده طوفان مسلح را که با اسلحه حمله می کند با اسلحه نگه دارد ، می داند که چگونه با وجود پریدن در سن ، او می داند که چگونه یک سیم کارت را در یک تلفن هوشمند قرار دهد و می داند اسم او اسکات است. اما همه این دانش مانع از دستگیری وی توسط سیا شیطانی نمی شود که وی را در یک زیردریایی نامرئی و پرتردد گوانتانامو حبس می کند و هیچ کس ، زان زان ، از آن فرار نکرده است. در همین حال ، لوندگرون بزرگ ، که در نقش یک جاسوس آلمانی به نام مارکو با تصادفی شایسته جف گلدبلوم ، از سلول خود مقابل ژان کلود ، لبخند حیله گرانه می کشد ، آبرنگ می کشد و فشارهایی را فشار می دهد ، منتظر فرار اجتناب ناپذیر است.


اینجا جایی است که راجر دیکینز برای اولین بار اختلال در قدرت را احساس کرد

JC زندانی است زیرا در اختیار داشتن کلید رمزگشایی برخی از اسناد نا مشخص ، ذخیره شده در USB در اختیار سیا بد است - مایکل کیتون از آل ساپینزا ، تنها چیزی که باعث ایجاد کهیر در این فیلم نمی شود - او قصد دارد آنها را به یک کشور سرکش عمومی بفروشد. در دقیقه 40 از 105 به نظر می رسد ترفند انگشت شست برای از بین بردن دستبند خلاص شده و ون سیلویو به پیچ و خم زیردریایی فرار می کند ، و دو CIA را متقاعد می کند - یک مدل آشکارا از نقش و لمس گوشت گاو که به طور شگفت آور Kris Van Damme ، نام هنر پسر بزرگ JC که همچنین در اداره ثبت احوال ، در زیر KRISTOPHER VAN VARENBERG علامت گذاری شده است - برای کمک به او در خلاص شدن از شر آدمهای بد. مهلت تعیین شده در دقیقه 70 از 105 ، زمانی که دالف نیز آزاد شد ، او آخرین شراب خود را می گوید و می تواند راضی به خانه بازگردد ، زیرا می داند که حرفه مهندسی شیمی هرگز آنقدر سرگرم کننده نخواهد بود که مجبور شود به طور جدی کار کند. باقیمانده فیلم در تعقیب و گریز اشتباه در فضاهای بسته ، دعوا در حرکت آهسته ، مصنوعات جملات عمومی معمولی برای فیلمنامه نویس مبتذل که ایده ابلهانه ای از این عمل دارد ، حل می شود ، پیچ و تاب هایی که حتی خاله های بزرگ قهرمانانی که می آیند بی تفاوت است. به همه مقاله های موسیقی حتی اگر دعوت نشده باشند زیرا هیچ کاری بهتر از این ندارند ، وصله کلاسیک با یک ضربه به الاغ و یادداشتی که JCVD ​​بر روی یخچال دفاتر تولید یک ثانیه بعد از آخرین برداشت گذاشته است ، پایان می یابد: "ایبان شما او را می شناسید ، دور و برتان را می بینید. اما حتی نه ».


فیلمی چه جایزه ای می برد که فقط یک شات داشته باشد و بتوان آن را ذخیره کرد؟

خلاصه از نظر پاشا پاتریکی ، آب سیاه قرار بود چیزی با دو افسانه سینمای بی شرمانه باشد که در یک فیلم مردانه اکشن با ملزومات اصلی طرح ، به یک فضای بسته محصور کننده آدرنالین و کلاستروفوبیک و با جایزه یک زن و شوهر محدود می شوند. زنان مستقل قوی ، زیرا ، هی ، دیگر سال 1987 نیست

  • مارال بهسازی

وینچستر: وقتی مسیر از کار بیفتد
بررسی ها | 08/06/2018 | توسط سیسیولینا ورتمولر
دو روز بعد از بینش وینچستر ، اطلاعاتی که به شدت در حافظه من حک شده این است که دو فاحشه ای که در سکانس اول ظاهر می شوند ، به عنوان "خانم نیمه لباس پوشیده" شماره 1 و 2 شناخته می شوند ، و کی می داند چه چیزی نگران کننده من است که تصمیم بگیرم کدام یک باید 1 و 2 بود. آیا شما آن را بوی نفاق احساس می کنید؟ در اینجا ، چنین بوی بدی می تواند مرا وادار کند که همه پوچ گرایی را که با دقت سرکوب شده است ، از بین ببرم ، و لپ تاپ را به هوا پرتاب کنم ، زیرا جهان در حال پایان است ، نوشتن نظر چه فایده ای دارد؟ اما بعد یادم می آید که نانی از من پرسید و سپس خوب ، بله ، می نویسم.

بنابراین ، شخصیت اصلی وینچستر یک پزشک عجیب و غریب ، پر از بدهی است زیرا او با خانمهایی که لباس کمی پوشیده اند صحبت می کند ، از آنها خواسته می شود سندی را تنظیم کنند که گواهی می دهد خانم سارا وینچستر ، وارث کارخانه اسلحه سازی همجنس ، دیوانه خانم سارا وینچستر (این بخش از واقعیت درست است) در حقیقت دیوانه است ، با دیدن روح افرادی که توسط اسلحه های خود کشته می شوند ، او تیمی از آجرکاران برگامو را مجبور می کند که 24/7 برای او کار کنند تا مکان های مختلف جنایات را در یک عمارت از نو بسازند. بزرگتر و پیچیده تر خانم وینچستر (با این وجود ، این قسمت نیست) همچنین یک خواهرزاده و یک نوه شیطانی دارد که گهگاه این کار را می کند. پزشک کاملا منطقی ، درام رول ، باید نظر خود را در مورد وجود ارواح تغییر دهد. دکتر جیسون کلارک است ، یعنی جان کانر در Terminator: Genysis و سایر موارد ، اوه خوب ؛ خانم وینچستر هلن میرن بسیار بی حال است که روکش کار می کند و به جای اینکه با چشمانش به دنبال اشباح بگردد ، به دنبال چکی می رود که به او قول داده اند ، بنابراین مانند هر ملکه ای که به خود احترام می گذارد به موقع برای ساعت 5 چای به خانه برمی گردد. دو نفر دیگر سارا اسنوک هستند که پیش از این کوانتوم ما را عاشق فیلم قبلی برادران Spierig کرده و Finn Scicluna-O’Prey که سیسیلی-ایرلندی خواهد بود.


Cor fuckin 'blimey، عجله کن با پول من ، گدایان!

اما برادران Spierig چه کسانی هستند؟ ای ، در تئوری این دوقلوهای آلمانی-استرالیایی قرار است کارگردان باشند. آنها با Daybreakers اولین کاسانوا و دولورس ما را تحریک کردند ، سپس آنها آن را با Predestination تغذیه کردند ، اینجا و آنجا جوایز را بردند و ستایش کوانتوم را جمع کردند ، سپس بدیهی است که آنها بر روی لورهای خود نشستند و این چرندزها را در اینجا شلیک کردند ، که بطور عامیانه به صد هزار اشاره دارد داستان های شبح دیگر و ایده ای از کارگردانی (یا فیلمنامه نگران نباشید) را نشان نمی دهد. اما دلم برای یکی تنگ شده!


بیا پسرم ، بیایید به دنبال مسیر برویم.

آیا زن سیاه پوش را به خاطر دارید که من و لورل را خیلی وحشت زده کرد؟ آیا اوج کریمسون را به یاد دارید که لورل را بسیار ناامید کرد اما جکی را دوست داشت؟ بیا ، بیایید چیزی را از Crimson Peak نجات دهیم ، حداقل جسیکونا چاستین که با لباس تکانش فریاد می زند از پله ها می دود. هر دو داستان انتقام داشتند (زیرا اشباح موجود در این نوع فیلمها همیشه و فقط به دنبال انتقام هستند: اما چه درد در الاغ!) عمارت باروک ملعون ، عکاسی مجلل و غیرضروری پیچیده و غیر ضروری. اما هر دوی آنها در جهت دهی به آنها نقش مهمی داشتند ، ایده ای کاملاً دقیق درباره اینکه کجا باید بروند ، استفاده از وسایل ، فضاها و چراغ ها / سایه ها با نقوش پشتیبانی بسیار قوی. در اینجا ، همه چیز در قلمرو "boh" فرو می رود: چرا آن بازگشت های قبلی درباره همسر پزشک ، ambarabà ciccì coccò؟ و انگیزه نامفهوم پسری که قتل عام کرد؟ و اصرار بر شمایل نگاری سلطان گلن؟ چرا هنوز با صندلی گهواره ای معمولی که می خارد اصرار می ورزیم؟ چرا همه آن چراغ های چرا و پالت ظریف؟ بوه چون بله هیچ چیز وزن ندارد ، هیچ چیز علاقه خاصی به آن ندارد.


سلام صندلی گهواره ای ، شما را قبلاً کجا دیده ام؟

در مورد عمارت خالی از سکنه ، که در واقعیت بسیار جالبتر از فیلم به نظر می رسد ، در واقع یک خانه جن زده است که بازدید از آن جالب است. اما در این فیلم ، به طرز باورنکردنی ، موفق به جلب جذابیت نمی شود ، یک اونس قدرت بصری ، چه از نظر خارجی و چه از لحاظ داخلی ، از دو فیلمی که قبلاً گفتم ، زن سیاه پوش و قله زرشکی ندارد. تا حدودی به این دلیل که برادران Spierig بیش از حد مشغول سرو چای ساعت 5 به هلن میرن هستند بنابراین آنها فراموش می کنند که چگونه از فضاهای هزارتو در دسترس خود استفاده کنند و همچنین به این دلیل که برادران Spierig از نظر معماری سلیقه خاصی ندارند. عمارت در این فیلم به سادگی زشت است. تمام سفید و قرمز ، با پایان خوب ، بدون سوسو زدن. نوشوانشتاین با صدای دونات و کک های غول پیکر پیر شده است. باید گفت که حتی نسخه اصلی نمونه ای از ظرافت نیست ، به نظر می رسد مانند هر حیله گر آمریکایی است ، اما در اینجا به تمسخر ختم می شود.


ما کجای دیزنی لند هستیم؟

آیا توجه کرده اید؟ فیلم های شبح مانند فیلم های زامبی ، همه یکسان هستند. همیشه همان داستان ها ، همان پویایی ها ، همان معانی جعلی و عمیق. شاید به این دلیل که واقعاً نمی دانیم در مورد مرگ چه بگوییم

  • مارال بهسازی

بررسی فیلم Kingdom Destroyed: Jurassic World Review - Kingdom Destroyed
بررسی ها | 11/06/2018 | توسط نانی کبرتی

تا کنون خیلی خوب.

ارزش یک دایناسور چقدر است؟
واقعی ، زنده.
وانمود کنید که در دنیای دنیای ژوراسیک هستید: شما یک میلیاردر هستید ، این نکته را دریافت می کنید که آنها برخی از دایناسورها را به حراج می گذارند ، شما یکی می خواهید.
چقدر دوست داری خرج کنی؟ انتظار دارید چقدر هزینه کنید؟
به گفته نویسنده ، قیمت تقریباً مشابه سطح حقوق کریس پرات است.
دریافت کردم؟
شما می توانید یک دایناسور واقعی خریداری کنید.
یا می توانید کریس پرات را برای دو ماه فیلمبرداری ، دو هفته فیلمبرداری مجدد استخدام کنید ، او را مجبور کنید که به چند برنامه گفتگو برود ، متوقف شود.
و دایناسور ، اگر بخواهید ، می توانید آن را نوازش کنید ، اما کریس پرات حتی نمی توانید آن را لمس کنید یا شکایتی برای حذف از ثبت بیولوژیکی تاریخ سیاره دریافت می کنید.
یا می توانید برای خرید نوشیدنی های دالبرت همان مبلغ را به اینتر پیشنهاد دهید و اوسیلیو شما را به آن کشور می فرستد زیرا حداقل دو برابر می خواهد ، برای آبجو دالبرت. او برای دالبرت دو دایناسور می خواهد که در غیر این صورت روی نیمکت می پوسند. فقط برای یک دایناسور او به سختی سانتون را به شما می دهد. و با سانتون حتی نمی توانید بازی پلی آف سری B را به ما تضمین کنید.
این گفته می شود: غیر از دایناسورها ، وقتی بزرگ می شوم می خواهم بازیگر یا فوتبالیست شوم.


وینی جونز بیشتر از همه ما را دیده است

Jurassic World 2 ، باید گفت ، فیلمی است که توسط بازیکنان حرفه ای پوکر اجرا می شود: همه سعی می کنند نگاهی بیندازند ، کسانی که مجبور نیستند چیزی را فاش کنند اما در عین حال باید باور کنند که کارت های مدونا را دارند و در پایان البته آنها مانند بلوف زدند برخی از احمق ها
به عنوان مثال: به دنبال انتشار فیلم اول ، مدیران عجله کردند و گفتند "نگران نباشید ، در فیلم بعدی ما یک دایناسور اختراع شده جدید نداریم ، هاهاااا ، چه چیز عادی تلخی است! نگران نباشید ، ما آن را نمی پوشیم ".
و سپس حدس بزنید آنها چه کردند؟
آنها آن را به هر حال ، و از بدترین نوع: ترکیبی تصادفی بین Indominus Rex از فیلم قبلی - که قبلاً برای خودش هیبریدی تصادفی بود - و velociraptor.
و اگر تعجب می کنید "و آنها آن را چه نامیده اند ، Indoraptor؟ هههههه "پاسخ" بله "است.
مثال دیگر: آنها اولین تریلر را به بیرون پرتاب می کنند که در آن فقط قسمت جنگل و آتشفشانی را می بینید که می تواند منفجر شود.
و سپس آنها به شما می گویند "ها ها! فکر می کنید همه چیز را می فهمید؟ اما نه ، این همه نیست ، این فقط قسمت اول است ... شما هرگز آنچه را که بعد اتفاق می افتد باور نخواهید کرد! " (دقیقاً مانند شوم ترین کلیک کلیک ها).
و این درست است ، آنها در طی نیم ساعت اول از آتشفشان فرار می کنند.
و بعد از نیم ساعت اول چه اتفاقی می افتد؟
بعد از اینکه در فیلم قبلی در یک پارک باز ، شلوغ و کاملاً کاربردی هوای شادابی به وجود آوردند ، آنها چگونه تصمیم به راه اندازی مجدد گرفتند؟
هوم ، دایناسورها را به مدت یک ساعت در قفس نگه داشتیم و سرانجام آنها را در یک عمارت آزاد کردیم ، تقریباً شبیه به داشتن سکانس هایی دوباره در مقر پارک است ، به جز اینکه دکوراسیون کلاس عالی تر است.
خوب.
برای آهنگ تم دیر است؟
به هر حال آن را خواهم پوشید.
آهنگ تم:

برو و برای خودت چند جعبه جدید بخر ، من منتظر تو می مانم.
آیا شما آنجا هستید؟
بون

به طور خلاصه ، من اولین دنیای ژوراسیک را با اطمینان کم ترک کردم:
1- مردم صحنه های بزرگ و دعوا بین دایناسورهای غول پیکر را دوست داشتند.
2- مردم چرخش های علمی-تخیلی بیش از حد را دوست نداشتند (دینو هیبرید ، رپتورهای اهلی).
3- مردم بیش از حد ماکوسا را ​​دوست نداشتند.
4- مردم ارزش افزوده بازیابی موضوع قدیمی جان ویلیامز را درک کرده بودند
اما بدیهی است که من درک نکردم که چرا این دنباله تصمیم می گیرد:
1- همه چیز را کوچکتر کنید؛
2- خود را به علمی تخیلی ناب بریزید و یک دینو هیبرید حتی کسل کننده به ما ارائه دهید.
3- ماکوسا را ​​در سطح نمایی ضرب کنید.
4- موضوع جان ویلیامز را تا حد ممکن کم ذکر کنید.
آنها همچنین 25 سال است که در هر فصل با ایده فرار دایناسورها از پارک و فرود آمدن در شهر ، ما را مسخره می کنند ، اما نه ، در این پیچ هم اتفاق نمی افتد.
نمی توانید یک فیلم را بخاطر آنچه که به وضوح نمی خواهد باشد سرزنش کنید ، اما انصاف است که برای جلوگیری از سوund تفاهم درباره آنچه تصور می شود هشدار دهید: دنیای ژوراسیک 2 ، مطمئناً نظرسنجی های بسیار دقیق تری از من را دنبال کرد ، با در ذهن داشته باشید سطح ادعاها و تعلیق ناباوری تماشاگران متوسط ​​Winx.

گفت این
تظاهر به دنباله

* سرفه سرفه * (متاسفم)

وانمود می کنیم که دنباله ای که به منفی (تهدید کوچکتر ، موقعیت مکانی محدودتر) اشاره می کند واقعاً منطقی است و کنار گذاشتن فعلاً بحث درباره هدف و تأثیرات آن بر تنبلی هیولای قصه گویی ، دنیای ژوراسیک 2 ایده های خوبی ندارد.
به عنوان مثال: ما سرانجام از شر کسانی که "در اسپیلبرگ جلوه های ویژه بهتری بودند" خلاص می شویم ، به استثنای کسانی که ادامه خواهند داد تا جلوه های ویژه را با جهت یا همدلی اشتباه بگیرند.
از آنجا که به نظر می رسد طبق قانون هر فیلم ژوراسیک باید صحنه قهرمانانی را که در عمل فرار می کنند تکرار کند

  • مارال بهسازی

کمی فیلم Heist ، کمی فیلم Hurricane: The Hurricane Heist
بررسی ها | 13/06/2018 | توسط Casanova Wong Kar-Wai


سلام دوستان. من به ایتالیا برگشتم ، دیگر در ایالات متحده آمریکا ، ماساچوست ، بوستون ، سامرویل نیستم. نمی دانم برمی گردم یا نه ، فکر می کنم این طور است ، اما مدتی در ایتالیا می مانم. آیا شما علاقمندید؟ اهمیتی نداری؟ لطفا از طریق ایمیل با ما در میان بگذارید تا نظر شما همیشه برای ما بسیار مهم است@maivero.com. یکی از چیزهایی که بیشتر از همه در مورد ایالات متحده حسرت می خورم این فاحشه ای است که هر از گاهی انجام می دادم و بسیار لذت بردم. من برخی از رستوران های دیوانه وار را انتخاب کردم ، مانند کثیف ترین و کثیف ترین رستوران هایی که در خیابان خود دیدم و سپس به آنجا رفتم تا پوچ ترین چیزی را که در منو داشتند ، دریافت کنم. دلیل انتخاب عجیب من؟ با ارسال ایمیل به mavedidifartiicazzituoi@appostocosì.com این موضوع را می آموزید. یک روز ناهار را در یک زنجیره معروف برگر به نام Boston Burger Company صرف کردم. بعد از یک نگاه سریع به منو ، غذای خودم را دیدم: پیگفرنو. قبل از قرار دادن عکس همبرگر مورد نظر می توانم به شما بگویم که 1) وقتی روی میز رسید خجالت کشیدم: من هرگز چیزی را به این اندازه پوچ در بشقاب ندیده بودم 2) نتوانستم آن را تمام کنم 3) در یک نقطه خاص من من مجبور شدم با چنگال و چاقو با این جانور روبرو شوم زیرا من دهانه فک پایین یک مگالودون را ندارم 4) دختری به من نزدیک شد و به من گفت: "شما باید انگلیسی باشید. هیچ کس در اینجا همبرگر را با چنگال و چاقو نمی خورد! ". برای افراد کم درآمد ، او به من گفت که من فقط بی احتیاطی هستم که با چاقو و چنگال غذا می خورم ، بنابراین او نتیجه گرفت که من یک پسر آلبیون موحد هستم ، مترادف با یک شخص با حداقل جنسیت جنسی مشکوک. در اینجا عکس Pigferno است.


Bbq حبرانرو گوشت خوک کشیده شده ، سالسای جهنم هبانرو ، حلقه های پیاز با آبجو ، مایو تند ، پنیر آمریکایی.

شما می گویید چرا این حکایت زیبا و جذاب را به تو گفتم؟ خوب ، دوستان من ، اما گفتن آن آسان است! من در مورد رابطه من با پیگفرنو به شما گفتم زیرا این ظرافت خوب بسیار شبیه آخرین تلاش راب کوهن ، طوفان دزدی است. هنگامی که از وجود آن مطلع شدید ، نمی توانید سفارش آن را انجام دهید. به محض دیدن کمی شرمنده اید. برای شما سخت است که آن را تمام کنید و با خوردن آن کثیف شوید. اما همین که رستوران را ترک کردید و در خانه بودید ، در رختخواب برگردید و به انتخاب بسیار پر خطر خود لعنت کنید ، به طرز باورنکردنی کمی گم می شوید. آیا شما آنجا هستید؟ اگر شما در زمره کسانی هستید که قبلاً فیلم را دیده اند ، ما قبلاً یکدیگر را درک کرده ایم. از طرف دیگر ، اگر شما اینجا هستید تا ببینید آیا ارزش آن را دارد ، کمی صبر کنید و من همه چیز را توضیح می دهم. این کار با یک فیلم کاملا گمراه کننده شروع می شود اما من را هیجان زده می کند و سپس این قسمت کلمه Hurricane را در عنوان خود دارد!

راب کوهن یکی از تهیه کننده هایی است که وقتی به پیشینه فیلم خود فکر می کنیم باید از او تشکر کنیم. در دهه 1980 او مواردی مانند جادوگران ایستویک ، بی رحمانه ، مدرسه هیولاها و دو نفر در میان هم را تولید کرد. در دهه نود تصمیم گرفت که وقت آن است که به کارگردانی بپردازیم و عناوینی مانند Dragonheart یا Daylight را تا اوایل دهه 2000 به ما داد تا امضای خود را بر روی آن دو برابر ویرانگر یعنی Fast & The Furious و XXX قرار دهد. به طور خلاصه ، "در مقابل شخصی مانند راب کوهن ، شما باید کلاه خود را بردارید". البته ، پس از آن اقدامات نادرست مانند Stealth ، فصل سوم The Mummy با Brendan Fraser و الکس کراس وحشتناک آغاز شد ... اما از آن به بعد چه مدیون شما هستم؟ اگر نام راب کوهن را در منو ببینم ، آسان است که انگشتم همان جا بیفتد. و حتی اگر می بینید که ظرف روز چیزهای زیادی را با هم جمع می کند آنجا سقوط می کنید: آنجا سرقت ، پلیس رفیق و حتی فیلم فاجعه است. و حتی اگر می بینید که بازیگران یک بازی آشفته است ، کاملاً سقوط می کند ، همانطور که در مورد افرادی که می توانستند این کار را انجام دهند ، اما مانند توبی کبل و رایان کوانتن ، از نوزادان نیمه مزه مانند مگی گریس یا ملیسا بولونا ، انجام ندادند ، اما همچنین از شخصیت های بازیگری مانند بن کراس یا رالف اینسن اسطوره ای. منظورم این است که ، شما می دانید که نباید این کار را انجام دهید ... اما شما یک طوفان Heist را سفارش می دهید و شروع می کنید به دنبال آلودگی ها.


تصویر مهمی چون مانند صحنه معروف Mad Max Fury Road است ، اما در اینجا ماشین ها به سمت طوفان نمی روند: برعکس ، آنها فرار می کنند ... درک می کنید؟ به طور خلاصه ، یک استعاره.

ویل و بریز (حیاط خلوت) دو برادر کوچک هستند. یک روز ، یک روز بد ، نسیم معطل شد و با بادبادک خود بازی کرد. در حالی که او وقت خود را از دست می داد ، یک گردباد بزرگ از راه رسید و اکنون او در اتومبیل است که با مرگ برادر و پدرش از مرگ حتمی فرار می کند. گردباد پشت سر آنها پیش می رود و در حالی که برادرش قبلاً او را مقصر فاجعه پیش رو می داند ، پدر در مورد یک بازیکن فوتبال مزخرف می گوید. شما عباراتی را می شناسید که عملکردشان خیلی بیشتر در فیلم برگردد تا به شما بفهماند که دو برادر - که اینجا هستند تا فاجعه ای سازنده را از هم جدا کنند - در یک زمان خاص کیمیاوی خانوادگی طبیعی خود را پیدا می کنند و در واقع آنها در لحظه موفق خواهند شد

  • مارال بهسازی