فیلم انتقام تایپوگرافی: سه پوستر در ابینگ ، میسوری
فیلم انتقام تایپوگرافی: سه پوستر در ابینگ ، میسوری
بررسی ها | 19/01/2018 | توسط ژان کلود ون گوگ
در دیدن کار یک کارگردان و فیلمنامه نویس خیلی نزدیک به کارهای ما چیز زیبایی وجود دارد که حتی اگر او کمی آنها را انجام ندهد ، بازهم اینطور به نظر می رسد. سینمای گفت وگو مانند تیراندازی و چند عکس خشونت که در آمریکا همیشه مربوط به کونز بوده است ، اما اکنون نیز توسط مارتین مک دونا است ، البته به روشی متفاوت. یک پسر مهاجر ایرلندی متولد و بزرگ شده در لندن ، اما ایرلندی "واقعی" ، نه به قول خودشان دوبلینی ها. مردم کشور ، از شهرهای کوچک در ساحل ، اگر یک آفریقایی از آنجا عبور کند چهره می گیرند زیرا دیدن یک مهاجر مانند اینجا طبیعی نیست. آنها نژادپرست نیستند ، بلکه روستایی هستند. آنها آنقدر مشغول نفرت از انگلیس هستند که اگر چینی را جلوی آنها نگذارید حتی به نژادپرستی فکر نمی کنند. آنها تفاوت چندانی با آمریکایی ها در شهرهای کوچک دور از همه چیز مانند ابینگ ، میسوری ندارند ، اما تاریخچه آشفته دیگری دارند.
بیشتر او یک نمایشنامه نویس بود که ابتدا شش نمایشنامه را به شهرستان گالوی (و اطراف) اختصاص داد ، پر از جزایر ، شهرهای بزرگ ، چهار خانه و در داستان ، خانواده های ناکارآمد ، قتل ها و کشیش ها. شاید ، پس حتی در واقعیت. تنهایی ، بیگانگی اجتماعی و زندگی در کشور به عنوان زندان ، فاجعه هایی است که تقریباً همه قهرمانان آن را آزار می دهد. تلویزیون معمولاً تنها پنجره به دنیای متفاوت ، بزرگتر و بهتر است. خشونت معمولاً جواب می دهد. ابتدا کلامی ، سپس جسمی. و مک دونا هرگز از کسی دریغ نکرد ، همیشه باعث می شد همه بدترین سخنان را بگویند و دختران مادران را بکشند.
بنابراین ، فیلم های او مانند کمدی های پارک برای خانواده ها پخش می شود. مهمتر از همه ، این چیزهای کاملاً متفاوتی است و به گفته وی ، با احترام بیشتری نسبت به تئاتر نوشته شده است. ظاهراً فیلم هایی هستند که زندگی او را تغییر داده اند و حتی یک بازی هم نیست. در بروژ ، شاهکار او تا به امروز ، یک کمدی سیاه دیوانه است. سرگرم کننده ، دهان ناپاک و البته 100٪ نمایشی. ایرلندی به نظر می رسد اما برای خروس ایرلندی نیست. این فقط یک فیلم با برخی از دوبلینی ها است. هفت روانگردان کمی شبیه تلاش او برای گفتن چیزهای پیچیده ای بود که بیش از همه محدودیت هایی بود که تئاتر همیشه به او تحمیل کرده است. او چندین چیز را حدس می زند ، اما به هم ریخته است که به نظر من بهتر از آن است که به یاد بیاورم اما حتی بدتر از آن است که به یاد بیاورم. این هم یک فیلم با یک ایرلندی. و سپس سه بیلبورد خارج از ابینگ ، میسوری ، آمریکایی ترین فیلم او از نظر مضامین و تنظیمات است ، اما همچنین ایرلندی ترین فیلم او از نظر مضامین و موقعیت است.
مک دونا به دستور والدینش همیشه در مدارس کاتولیک که توسط کشیشان ایرلندی اداره می شد ، تحصیل می کرد و مانند بسیاری دیگر ، با تحقیر این گروه بزرگ می شد. بنابراین جای تعجب نیست که وقتی سکانسی که در آن میلدرد فرانسیس مک دورماند کشیشی را به طور کلامی از بین می برد ، طوری توسعه می یابد که انگار انگشتانش را یکی یکی می برد. آنها همچنین مواردی هستند که قبلاً دیده شده اند ، به جرات می توانم بگویم اگر این فیلم ایرلندی یا بریتانیایی بود ، امری بدیهی تلقی می شد. به طور خلاصه ، آنها افرادی هستند که با شوخی با کشیشان امرار معاش می کنند. اما در این زمینه در اینجا ، دور و درون جهانی که طبیعتاً محتمل اما چنان اغراق آمیز است که واقعاً مانند یک مجموعه فیلم به نظر می رسد ، بی ثبات می شود زیرا تقریباً غیر منتظره است. در یک فیلم آمریکایی دیدن چنین صحنه ای ، یا حداقل دیدن آن با غرور و نه شرم و اتهام ، طبیعی نیست و قدرت سه بیلبورد بلافاصله مشخص است: این یک فیلم آمریکایی است ، اما با گونه آنگلو -ایرانی.
هر نفس شما taaaake
نژادپرستی های کوچک و بزرگ میله ای ، شایعات محله ای ، بیگانگی کامل نسبت به آنچه در آن سوی کاج ها اتفاق می افتد و بسیاری از تلویزیون ها به عنوان تنها خروجی. در ابینگ ، میسوری تمام ایرلند است که مک دونا همیشه در مورد آن نوشته است ، و این نکته گیج کننده است که چگونه تنها حضور پیتر دینکلیج در اتاق می تواند چنین شوخی و واکنش های زنجیره ای ایجاد کند ، یا اینکه چگونه یک آمریکایی آفریقایی تبار برای ایجاد سر و صدا کافی است. . تقریباً سلیقه وجود دارد. مطمئناً بد سلیقگی وجود دارد ، اما نکته این است: آن افراد چنین هستند ، آنها پسر عوضی هستند ، شما چه کاری می توانید انجام دهید؟ این سطح مقطع آمریکایی ، هرچند پوچ است ، اما به هیچ وجه با کسی که می داند چه آرزویی برای بیرون آوردن زیبایی یا نیکوکاری دارد ، نرم می شود. سام راکول یک پلیس نژادپرست ، تنبل و چاق است و بنابراین مانند یک فرد عمل می کند. این کاملا احمقانه نیست ، و در برخی موارد نشان می دهد ، اما این همچنان باقی است. و (اسپویلر) اگر در آخر پیشنهاد رفتن و کشتن یک انسان نوعی رستگاری تلقی شود ، خوب ، من حدس می زنم این تنها رستگاری ممکن است ، باقی ماندن یک پسر عوضی (پایان اسپویلر). همچنین آنجاست که ایده مک دونا از آمریکا با بیشترین تأثیر ظاهر می شود. جایی که رفتار اغراق آمیز ، تکانشی و غیرمنطقی فقط در آن مکان ، در آن کشور ، با وجود چنین شخصی وجود دارد. فقط یک ، اما این بیشترین سر و صدا را از همه ایجاد می کند ، دقیقاً همانطور که آمریکا خود را از طریق YouTube ، Facebook و نمایه Tw به جهانیان نشان می دهد
- ۹۹/۰۸/۰۲